بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست دلم به گریه خونین ابر می سوزد که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست جهان بهشت کلاغان و بلبلان خاموش بهار نیست به باغی که باغبانش نیست چه دل گرفته هوایی چه پا فشرده شبی که یک ستاره ی لرزان در آسمانش نیست کبوتری که در این آسمان گشاید بال دگر امید رسیدن به آشیانش نیست ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد کسی که هم نفسش هست و همزبانش نیست جهان به جان من آن گونه سرد مهری کرد که در بهار و خزان کار با جهانش نیست ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست https://eitaa.com/babollharam