۲۳ذیقعده کرمانشاهی وسط هجره دعااز لب باران می‌ریخت زهره کین برجگرشاه خراسان می‌ريخت هر چه درد است به جان تونشسته است رضا اینچنین دست اجل برسره دامان می‌ريخت زهرکین ازدهنت برهمه جا می پاشید غصه بر دوش تواززلف پريشان می‌ريخت زهر،هرلحظه به روی جگرت گل می‌كاشت از نگاه تو وازچشم توباران می‌ريخت ازلب وازدهنت خون هلاهل آمد از ضريح چهره ات آيۀ احسان می‌ريخت نقش بر روی زمین است تنت درهجره برتن برگ گلت وای چه طوفان می‌ريخت جزاباصلت کسی نیست بدادت برسد غم وغصه به سره حضرت جانان می‌ريخت آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam