بسم‌الله الرحمن الرحیم زبان شعر کجا و توان مدحت او قلم به لرزه در افتاده از ابهت او علی که چشمه ی خورشید در دلش جاری ست چگونه پی ببرد ذره بر حقیقت او هنوز عقل بشر مات آفرینش اوست خیال هم نرسیده به درک ساحت او علی هنوز معمای ناشناخته ای ست که آدمی نرسیده به کنه خلقت او چشید سرخی آهن برادرش وقتی که خواست رخنه کند در دل عدالت او خدا گواست که حتی عبادت ثقلین کم است با همه کثرت به پیش ضربت او امیر و فاتح میدان انیس سجاده که بوده جامع اضداد یک فضیلت او کسی که کیسه به دوش شب یتیمان بود همان که قلعه خیبر چشیده قدرت او چه خوب گفت اگر پرده ها فرو افتند زیادتر نشود بر یقین و حجت او چه حیدری که در اوصاف او خدا فرمود حدیث قدسی "لاسیف" در شجاعت او