ای آبروی ارض و سما حرمتت شکست رمز قبول هر چه دعا، حرمتت شکست   فکر تنت نبود کسی، در هجوم سنگ مثل نگاه آینه ها ... حرمتت شکست   تو داغدار قصه ی هجران مصطفی اما در اوج فصل عزا حرمتت شکست   ای مهربان خانه ی حیدر حلال کن در پیش چشم شیر خدا حرمتت شکست   تنها سکوت مردم این شهر هم نبود بیداد اتباع هوی حرمتت شکست   می خواست تا به زور غلافش جدا کند از دامنم دو دست تو را ... حرمتت شکست   این پاره ها برای تو چادر نمی شود ای مظهر عفاف و حیا حرمتت شکست   محمدی