#امام_علی #مرثیه_امام_علی
دختر کنار بستر بابا دلش گرفت
افتاد یاد حضرت زهرا، دلش گرفت
خون دید و زخم و بستر و یادمدینه کرد
اندازه ی تمامیِ دنیا دلش گرفت
بابای پهلوان تب و لرزش گرفته بود
دختر برای حالت مولا دلش گرفت
روزی تمام خیبر و خندق اسیربود ،
در دستهای او ولی حالا... ، دلش گرفت!
بغضی غریب بین گلویش نشست و او
ناچار خنده زد به لب اما، دلش گرفت
بابا سپرد گریه نکن دخترم و بعد
تا روضه خواند از سر و سقا،دلش گرفت
حالا دل دوتایی آنها گرفته بود
همپای آن دو،تشنه لب آقا،دلش گرفت
وقتش رسیده بود خداحافظی کند
وقتش رسیده بود خدایا دلش گرفت
بغضش شکست و حضرت مهتاب گریه کرد
طوفان غم به پا شد و دریا دلش گرفت
بابا پرید و دختر او ماند و اشکهاش
بابا پرید و شهر سراپا دلش گرفت
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
_____________________