┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•
حرف دارم....
#قسمت_اول روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۰ به نفس
حاج محمدرضا طاهری•ೋ
❁•༻
↷◈
↶༺❁
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
❁•༻↷◈↶༺❁
حرف دارم گلایه لازم نیست
تو ببین...آیه آیه نازل میشود
فقط اینجا که سایه لازم نیست
با محبت! بگو کجا بودی؟
*ما اگه بچه ي خودمون، يا يه بچه ي ديگه اي جلومون زمين بخوره طاقت نميآريم، يا اباعبدالله! چه جوري طاقت آوُرديد از بالا نيزه، وقتي ديدي تو كوچه ي يهودي ها بچه ات رو ميزنن...بچه وقتي به گريه ميوفته گلايه داره، بچه وقتي گريه ميكنه وقتي به باباش ميرسوننش هي ميخواد ميونه گريه هاش با باباش حرف بزنه، ميگه: كجا بودي تا حالا من رو اذيت كردن؟....گفت:بابا!*
وسطِ ماجرا چرا رفتی؟
بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟
*ابی عبدالله با همه که خداحافظی کرد، بعضي روايات نوشتن اون لحظه رقیه تو خیمه خواب بود، تا چشمش رو باز کرد، دید یه عده تو خیمه ها ریختن، تا حالا این بچه عادت نداشته غیر از نوازش و بوسه ي عمو، تاحالا چیزی غیر اینا ندیده، توي كتابِ سحابِ رحمت نوشته: اين بچه طبق عادت هرروز، سجاده ي بابارو پهن کرده، یه وقت دید نانجیبا ریختن تو خیمه، شمر ملعون اومد مقابلش، این بچه نمیشناسه اینارو، فقط میگه "اَینَ اَبی؟" بابام کجاست؟ ميگه:چنان سیلی تو صورتش زدن...*
وسطِ ماجرا چرا رفتی؟
بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟
بر روی نیزه ها چرا رفتی؟
بعد از آن بین شعله ها بودی
*بابا! بابا! بابا!...این بچه یه منظره ای رو دیده، عقده شده تا سر رو آوُردن براش، هی با خودش میگفت: اگه بابام اومد من باید اینارو ازش بپرسم *
چه بلایی پدر سرت آمد؟
یک نفر سمت پیکرت آمد
پای او روی حنجرت آمد
مشغولِ دست و پا زدن بودي
*حاج قاسم سلیمانی یکی از نوکرای این سه ساله بودن، همه ي مدافعان حرم افتخارشون این بود، گفتن ما باشیم، باز بخوان دوباره به این حریم بی احترامی کنن!؟... یکی از اين مدافعان حرم بچه اش زیر بغلشه دارن ازش مصاحبه میکنن، سئوال مي كنن ازش: این بچه رو چکار می کنی؟ گفت: من خودم، بچه هام، پدرم، مادرم، فدای یکی از کاشی هايِ حرم حضرت زینب... *
بینِ خورجین سَرِ تو را بردن
چادرِ خواهر تورا بردن
با لگد دختر تو را بردن
کوفه بودی، نه کربلا بودی
دیده اي بی پناهمان کردند
آمدند و سیاهِمان کردند
جور دیگر نگاهمان کردند
تو نپرسی زمن کجا بودی
*یه خوردشو برات میگم بابا کجا بودم....*
عمه را با طناب آوردن
بی حساب و کتاب آوردن
بینِ بزم شراب آوردن
پايِ آن چوبِ بي حيا بودي
*اگه به اجبار به ما بگن: بايد حتماً انتخاب كني، بابات رو بزنيم و يا مادرت رو، معلومه ميگيم: بابامون رو...اما اگه از دخترها سئوال كنند چي ميگن؟آخه دخترها بابايي هستن...وقتی می خواستن امام حسن رو بکُشن مادرش رو جلو چشش زدن، ولی وقتی میخواستن رقیه رو بکُشن، جلو چشمش چوب به لب و دهنِ باباش زدن...گفت: بابا چند تا سؤال ازت دارم:...*
نحوی صحبتم عوض نشده؟
حالتِ صورتم عوض نشده؟
آن قد و قامتم عوض نشده؟
میشناسی...تو آشنا بودی
این منم پریشانم
اي فدايت، شکسته دندانم
آمدي جانِ من به قربانت
هر شب اينجا دعايِ من بودي
↫『
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال
#جایز نبوده و مصداق بارز
#حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#حاج_محمد_طاهری
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net