|⇦•دست ما و عطای کرب و بلا... / و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی سلحشور •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دست ما و عطای کرب و بلا درد ما و دوای کرب و بلا مینویسم نمیرسد هرگز شأنِ مکه به پایِ کرب و بلا *وقتی زمینِ مکه تفاخر کرد گفت: خونه ی خدا در من بنا شده، هیچ زمینی به عظمت من نیست، ندا رسید آرام باش، فضیلتِ تو در برابرِ کرب و بلا، مثل سوزنی است که به آبِ دریا بزنی، چقدر این سوزن آب میگیره؟ عظمتِ تو در مقابل کرب و بلا مثل قطره ای است در برابر دریا...* انبیاءِ بزرگ می باشند دوره گرد و گدای کرب و بلا *هر کدام ازانبیا یه جور تویِ کربلا امتحان شدن، آدم اززمین کربلا داره عبور میکنه، افتاد زمین سرش زخم شد، صدا زد: خدایا! خطایی کردم؟ گفت: نه! خواستم یه قرابتی ایجاد بشه، یه روزی در این زمین نوه ی پیغمبرِ آخرالزمان از بالایِ مرکب رویِ زمین میوفته... نوح یه جور، ابراهیم یه جور، اسماعیل یه جور امتحان شده، اسماعیل گوسفنداش رو آوُرده کربلا، رسیدن کنارِ فرات گوسفندا لب به آب نزدن، متعجب شد، اینا تشنه هستن باید کنارِ آب هجوم ببرن به آب، چرا آب نمیخورن؟ ندا رسید: آخه اینجا حسین تشنه لب سر از بدنش جدا میشه...* سِیر یعنی قدم‌ زدن بینِ کوچه پس کوچه های کرب و بلا دستشان را قدیم می دادند با چه عشقی به پای کرب و بلا *مانع میشدن مردم برن کربلا، قانون گذاشته بودن هر کسی بخواد بره باید دستِ راستش رو بده، طرف داشت رد میشد دست چپش رو گذاشت جلو، گفت: نه! دستِ راستت رو بذار، گفت: نه پارسال دستِ راستم رو قطع کردی...* وقت مردن مرا بگردانید دور صحن و سرای کرب و بلا به نگاه رباب مدیونند همه ی آب های کرب و بلا کاشفُ الکربِ سیدالشهدا چه کشید از بلای کرب و بلا چهارده قرن گریه می گیرد روضه ی بوریای کرب و بلا مادری هی بُنَیَّ میگوید میرود هر کجای کرب و بلا شد سرازیر سمت یک گودال دشمن از جای جای کرب و بلا *این شبا گریه کنید، آخه کربلا اربابِ مارو غریب گیر آوُردن... شبِ عاشورا همه توی خیمه نشستن، ابی عبدالله خیمه رو تاریک کرد، هرکی میخواد بره، بره... اینا با من کار دارن، عباس جان! دستِ زن و بچه ام رو بگیر و برو... همه تون برید، هر کسی بلند میشد یه جوری ابراز محبت و اردات و وفاداری به ابی عبدالله میکرد، یکی گفت: آقاجان! اگه صد بارمن رو بکشن، قطعه قطعه ام کنن دست از تو بر نمیدارم، یکی گفت: اگه من رو بسوزونن، خاکسترم رو به باد بدن، دوباره زنده بشم، دوباره میگم: حسین!... یه گوشه عباس بلند شد، آقاجان! من اگرهم برم چه فایده، زندگی بی تو معنا نداره، اصلاً میخوام زندگیِ بعد از تورو چیکار کنم، یکی بلند شد گفت: برم جوابِ مادرت رو چی بدم؟... یه وقت قاسم بلند شد، عمو جان! آیا فردا من هم به شهادت میرسم یا نه؟ ابی عبدالله خودش این بچه رو بزرگ کرده، فرمود: قاسمم! مرگ در ذائقه ی تو چطوره؟ یه نگاه کرد فرمود: عموجان!" أحلَی مِنَ العَسَل" از عسل شیرین ترِ... خودِ ابی عبدالله ذبحِ عظیمِ، اما گفت: قاسمم! تو به بلایِ عظیمی دچار میشی... گفت: قاسمم! نگران نباش، نه تنها تو به شهادت میرسی، بلکه به علی اصغرم هم رحم نمیکنن... عبدالله داداشت رو هم به شهادت میرسونن... یه نگرانی تویِ وجودِ قاسم موج زد، یعنی اگه کاربه من، به عبدالله، به علی اصغرمیکشه، یعنی پایِ دشمن به خیمه ها باز میشه... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net