- امروز #عقد ارباب فواد و هلنه نمیدونستی؟ سرم گیج میره. حس میکنم همین الانه که بخورم زمین... به زور میگم - دروغ نگو... من زنشم. فواد.. امشب... امشب قرار بود بیاد پیش من... قرار بود حرف... بزنیم... نچی میکنه. کنار پنجره میره - بیا نگاه کن. ببین #فواد و هلن. نگا هلن لباس #عروس تنشه فواد لباس #داماد. به زور قدم هام رو برمیدارم. با دیدن هلن کنار ارباب فواد سر تا پام یخ میزنه... نمیدونم چی میشه که نگاه ارباب بالا می اد و منو میبینه. دستم روی شکمم میره... انگار باید بچه ی من و ارباب رو تنهایی بزرگ کنم... - سراب... بلند صدام میکنه. چشام تار میشه و داغی خون رو حس کردم...😔😔😔 http://eitaa.com/joinchat/852754449Cfab3a7bc33