#رمانآنلاین 💓کابوس رویایی💓
زیر بارون با موهاے بافتہ شده و دامن لیمویے ڪہ بہ مچ پاش مے رسید،قدم میزد....
احساس گناه ڪردمو نگاهم دور شد!
ولے همون یہ نگاه تیر شد و بہ قلبم نشست.
خدا میدونہ چہ حالے شدم.ازون روز ڪشیڪ مے ڪشیدم با ڪے میره و میاد.حواسم بود خواستگارے براش نیاد.
چند روزی بود که چشمم به درشان خشک شده بود تا اینکه فهمیدم برای درس خوندن رفته تهران ...
من موندم و عشق بارونے ڪہ هر روز منو آتیش مے زد!
http://eitaa.com/joinchat/1651900434C5c2629a7fe
زیر بارون عاشق دختر همسایہ شون میشہ ڪہ...❣🌿