چشمامو‌ بستم و خواستم دهن وا کنم تا از خودم دفاع کنم اما با سیلی که زیر گوشم خوابید لال مونی گرفتم به حدی محکم‌ زد که تعادلمو از دست دادم و چن قدمی عقب عقب رفتم بد حرصم گرفت اشکی روی گونم ریخت با آستین پاکش کردم و با لرزشی که توی صدای بود گفتم --به چه حقی دست رو من بلند میکنی جوابی نداد و با خشمی که توی چهرش بود نزدیک تر شد دستشو دور بازوم حلقه کرد و شروع کرد به فشار دادن دردم اومد آخی کشیدم که با تن بالا صداش گفت --انگار یادت رفته که شوهر داری هااان؟؟؟ فشار دستشو بیشتر میکرد با گریه التماسش کردم --تورو خدا دستمو ول کن http://eitaa.com/joinchat/2116812816C6d55fa65d1