امیرمحمد سلطانی پسر حاج سلطانی که وضع مالی روبه راهی دارن ،عاشق پناه دختر رسول ذاکری میشه، رسول قمارباز و مشروب خوره، پدر امیر محمد از چنین آدمایی متنفر و سرسخت مخالفت می کنه با ازدواج امیر و پناه. مهتاب دخترعمه ی امیر محمد که به امیر علاقه داره وقتی متوجه میشه امیر عاشق پناه شده ، برای این که امیر و پناه به هم نرسن تلاش های زیادی میکنه که اتفاقات هیجان انگیز رمان رو رقم میزنه https://eitaa.com/joinchat/2170552385C0a48376672 😍رمان خونا جانمونن