#بر_اساس_واقعیت💯
#عاشقانه_ای_غمگین 📛
با عصبانیت دستش رو بیرون کشید و هلم دادم
#من هم تعادلم رو از دست دادم و عقب عقب رفتم که به محکم به میز آرایش برخورد کردم و متوقف شدم
کمرم به لبه میز خورد و فشار بدی بهش وارد شد و درد وحشتناکی کل وجودم رو فرا گرفت
احساس میکردم داره خون از بدنم خارج میشه و #بچه توی شکمم دیگه تکونی نمیخوره
http://eitaa.com/joinchat/2116812816C6d55fa65d1