یادداشت سفر ازبکستان
قسمت پایانی: (درسهای ازبکستان برای ما)
به رغم نقطهها و ملاحظات فوق، باید متواضعانه از تجربۀ کشورها هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ فرهنگی آموخت. امروزه جوامعی که به هر دلیلی از آموختن طفره میروند، نمیتوانند فرایند پیشرفت یا تمدن را به درستی طی بکنند. در این نقطه، ازبکستان هم مثل کشورها و جوامع در حال پیشرفت، درسهایی برای ما ایرانیان امروز دارد. جایگاه زنان و مادران در خانواده، جوان بودن کشور و توسعه جمعیتی آن، اخلاق اجتماعی و آرامش نسبی در روح و روان مردم، توسعه توریسم درکشور، تمرین عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی میتواند از جمله این درسها و عبرتها باشد.
شاید در این باره یک درس دیگر را هم باید افزود و آن اهمیت پول و اقتصاد در طیّ فرایند توسعه و شاید نیل به یک تمدن است. هرچند در مقایسه بین فرهنگ و پول، باید اصالت را به فرهنگ داد و باید فرهنگ را به مثابه امری پایه در نظام آموزشی و تربیتی در نظر گرفت، لیکن بدین واقعیت نیز باید تفطن داشت که بدون توسعۀ اقتصادی امکان گسترش اعتبار فرهنگی نیز وجود ندارد. کشورهای فقیر به لحاظ اقتصادی نمیتوانند غنای فرهنگی خود را نگاه دارند و یا ازآن فرهنگ کالایی تمدنی در سطح جهان بسازند. ترکیه امروز در کشورهای آسیای میانه مسیر پول به فرهنگ را طی میکند و بازی فرهنگی را بعد از بازیهای اقتصادی شروع میکند. اساسا فقدان اعتبار اقتصادی، اعتبار علمی، و اعتبار اندیشهای، و کلا تعامل ما را با جوامعی همچنان ازبکستان تضعیف میکند.
برای این اعتبارسازی، لازم است ترس و واهمهای که برخی از کشورها از ما پیدا کردهاند از بین برود و نوعی اعتمادسازی صورت پذیرد. ترس کشورهای پیرامونی از ما و بی اعتمادی آنها به ما، اعتبار تمدنی ما را بیاعتبار میکند.
برای این منظور علاوه بر فعالیتهای تجاری و اقتصادی گسترده، ضرورت دارد نقطههای همکاری فرهنگی از عرصههایی شروع شود که بی حاشیه است. برای نمونه به جای دیپلماسی و گفتگوهای تقریبی، اینجا باید از دیپلماسی هنر (بخصوص هنر خوشنویسی و نیز هنر موسیقی) و توسعه مکاتب هنری، دیپلماسی علم و پزشکی در ازبکستان، و یا حتی دیپلماسی آشپزی صورت بگیرد.
علاوه بر این، لازم است صاحبان منصب فرهنگی در عرصۀ بینالملل (بخصوص رایزنها) از میان اندیشمندان و صاحبان فرهنگ انتخاب شوند و نه از کارمندان وزارتخانهها و سازمانها. با این رویکرد هم میتوان اعتبار علمی و فرهنگی درست کرد و هم توازن کیفی بین کنشگری سفیران سیاسی و رایزنهای فرهنگی ایجاد کرد. فقدان تناسب بین این دو نقش، عملیات فرهنگی ما را تبدیل به یک امر صوری و سیاسی میکند و دیپلماسی فرهنگی ما را در مرزهای دیپلماسی سیاسی متوقف میکند. این یک واقعیت تلخ و دردآور است.
آخرین نکته و پیشنهاد اینکه، صنعت گردشگری در ایران، باید علاوه بر گردشگری تفریحی و علاوه بر سیر و سفرهای معنوی و عرفانی (حج و اربعین)، باید به فکر توسعه گردشگریهای هویتی باشد. امروزه به جهت هویتی، نسل امروز بیش از آنی که نیازمند به سفر به ترکیه و دوبی باشد، عمیقا به مسافرت به کشورهای آسیای مرکزی و شهرهای مهمی همچون سمرقند، بخارا، خیوه، مرو، بلخ و هرات احتیاج دارد (وضعیت ناگوار گردشگری ایرانیان در ازبکستان را ببینید). در این گردشگری هویتی نه فقط تاریخ ایران، بلکه تاریخ اسلام و تمدن اسلامی را به وضوح میبیند و در کسب هویتی خود از آن عمیقأ سود میبرد.
https://eitaa.com/Habibollah_Babai