🔸️شعر عطر آن دست‌ها 🌸بادها گرم و سوزان 🌱ریگ‌ها داغ و تب‌دار 🌸کاروان داشت می‌رفت 🌱در کویری پر از خار 🌸ظهر نزدیک می‌شد 🌱باز وقت اذان بود 🌸روستای ده سرخ 🌱منزل کاروان بود 🌸خشکسالی در آن ده 🌱داشت بیداد می‌کرد 🌸تشنگی بود و آتش 🌱خاک فریاد می‌کرد 🌸مثل بیمار می‌سوخت 🌱روستا در تب خود 🌸شد به نرمی پیاده 🌱مردی از مرکب خود 🌸قدری از خاک برداشت 🌱برد نام خدا را 🌸خاک با شوق نوشید 🌱عطر آن دست‌ها را 🌸ناگهان چشمه‌ای سرد 🌱از دل خاک جوشید 🌸عطر دست رضا ع بود 🌱آنچه را خاک نوشید 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737