2️⃣4️⃣4️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ شب: «دوست‌ باهوش جوجه‌تیغی» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک‌محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: ارزش دوست. 🔶 توی یه جنگل سبز، زیر یه درخت سیب قدیمی، وسط کوه‌های بلند، یه جوجه‌تیغی فسقلی خاکستری‌رنگ زندگی می‌کرد. به خاطر تیغ‌های بلند و تیزی که داشت، هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد بهش دست بزنه. یه دماغ صورتی و ریزه‌میزه با دوتا چشم مثل تیله‌های سیاه هم داشت که وسط صورت کوچولوش می‌درخشیدن. 🔷 اون دست و پای کوچیکی داشت که زیر تیغ‌هاش قایم می‌کرد تا کسی نبینه؛ چون از داشتن دست و پایی به اون کوچیکی خجالت می‌کشید؛ آخه نه می‌تونست مثل خرگوش‌ها تندتند بدوه، نه مثل سنجاب‌ها راحت از درخت‌ها بالا بره؛ فقط باید آروم‌آروم راه می‌رفت. برای همین دوست نداشت با کسی دوست بشه؛ چون می‌ترسید دست‌ها یا پاهاشو مسخره کنن. ♦️اون یه مشکل دیگه هم داشت؛ نمی‌تونست با انگشت‌های فسقلیش میوه‌های جنگلی رو جمع کنه و برای زمستون ذخیره کنه. هر سال فصل پاییز و زمستون، که سخت‌ترین روزهای سال بودن، چون جوجه‌تیغی ما غذایی نداشت، برای همین باید زیر برگ‌های خشکِ کف جنگل یا برف‌های سرد روی زمین، یه دونه فندق نصفه یا سیب گندیده پیدا می‌کرد تا بخوره و زنده بمونه. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/225979 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید. 📎 📎 📎 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه 🌐 btid.org