باز هم ۱۱ خرداد وتداعی خاطرات
اون سال مصادف بود با شب تولد اقا ابالفضل ع .واکثر دوستان واستاد عزیزدرحال زیارت ارباب بودند 🤲
روی تخت بیمارستان اصلا حال خوبی نداشتم ..
چشمانم بسته بود .توان صحبت نیود فقط میشنیدم وگاه گریه میکردم .
صدای اطرافیان گوشم را نوازش میداد 👂
:نوزادش نمیماند .حالش خیلی بد است .اینقد بد که جراح مجبور شد بدون اتاق عمل در بخش نوزادان اورا جراحی کند تا نفس بکشد.
....نه انشالله میماند همه چی دست خداست ...وصدای گاه گریه همراهانم
که در اطرافم بودند .
خیلی بیتایی میکردم ...چرا نماند خدایا من فرزندم را از تو گرفتم خودت نگهش دار ...
با وسایلش چه کنم انها را به دیگران هدیه کنم ..ببخشم ...چه میشود ؟؟؟
تو این هیاهوی روحی وجسمی ....
همراهم اروم در گوشم گفت:
عزیزم اینقد بیتابی نکن .کاش اجازه داشتم و توان داشتی تا ببرمت بخش مراقبتهای ویژه ...
.میدونی چه خبره ؟؟؟
یه خانم مومن .متدین .شجاع مثل کوه .باصلابت و... ایستاده دم در .
تمام کارکنان بیمارستان از
صبر وشجاعتش متحریند .
میدانی چی شده 🤔🤔🤔🤔د
ختر ۱۸ سالهاش مرگ مغزی شده واو ایستاده باصبر زینبی ..تا خانواده را راضی کند برای اهدای عضو .
✅خدایا چه میشنوم 😱
من نمیتوانم از نوزاد یک روزهام بگذرم ..چطور یک مادر میتواند از دختر نابغهی حافظ کل قرآن و یکی یکدونه هجده ساله اش بگذرد و اورا تقدیم خدا کند ...
یعنی هنوز زینب س گونه هایی هستند که اینگونه تسلیم تقدیر خدا باشند ...😔؟؟
پس وای برمن ...وفقط شرمندهگی
بود از رفتار خوردم که برایم باقی ماند .
یادش گرامی وروحش شاد 🖤🖤
دختر نابغه حافظ کل قرآن ایرانی
🌹🌹فاطمه پرورش 🌹
دلنوشتهی یکی از دوستان عزیز به مناسب امروز👆
#صبر #مادرانه_قرآنی #حفظ_قرآن
https://eitaa.com/banki_mohadeseh