بسمه تعالی همنوا با امام سجّاد علیه‌السّلام حدود یازده سال پیش، در عزاداری امام سجّاد علیه‌السّلام شرکت کردم. چند روز بعد از عاشورای حسینی علیه‌السّلام، روضه فرزند گرامی ایشان، سیّد الساجدین علیه‌السّلام در خانه یکی از اقوام دور برگزار شده بود. ایشان بسیار غریب هستند، و چون سال‌های زیادی به خاطر ظلم طاغوتیان، در تقیّه زندگی کرده بودند، شیعیان در دوران امامت ایشان، به سختی می‌توانستند با ایشان دیدار کنند. در شرایطی که حجّاج بن یوسف خونریز و چند نفر از طاغوتیان حکومت می‌کردند، حضرت امام سجّاد علیه‌السّلام از طریق نوشتن دعا، و خواندن آن با مردم در ارتباط بودند. در دعاهای ایشان به صورت رمزی، از ظلم و ستم ظالمان بنی امیّه پرده برداشته شده است. دعاهای صحیفه سجّادیه سرشار از حس آرامش، و راهی نورانی برای رسیدن به قرب الهی است. 🍪 شروع رویای صادقه 🍪 🌛در خانه آقجه خانم، آقای نجفی، روحانی مسجد محلّه، روضه دلنشینی در سوگ امام سجّاد علیه‌السّلام خواندند، و آن روز از ته دل برای امام زین العابدین علیه‌السّلام دلتنگ شدم. بعد از اینکه در گوشه از اتاق ایشان، به تنهایی با امام معصوم علیه‌السّلام درد و دل کردم. آرزو می‌کردم که ای کاش در زمان حیات ایشان بودم، و از نور وجودی‌شان بهره‌مند می‌شدم. بعد از پایان روضه به خانه برگشتم، و با دلی آرام به خواب رفتم. نیم ساعت به اذان صبح مانده، خواب یک کلیسا و چهار کشیش دیدم. در بین آن‌ها دختر کوچکی ایستاده بود که لباس راهبه‌ها را، به تن داشت. من هم لباس سفیدی به تن کرده بودم، و از ایشان سوال کردم، این دختر کیست؟؟.