❣ مادر شهید قربانخانی می گوید: فروردین امسال زائر کربلا شدم تا شاید مرهمی برای عطش انتظار آمدن پیکر پسرم، پیدا کنم. در کربلا به مداح کاروان گفتم که به زائران بگوید تا از امام حسین (ع) بخواهند که «مجید» م به خوابم بیاید. خیلی دلتنگ پسرم بودم و او را به حضرت علی اکبر (ع) سپردم. سه روز بعد خبر آمدن پیکر مجید را به پدرش دادند. البته من بی خبر بودم اما دلشوره عجیبی داشتم. 🍁 مادر، هر چند لحظه یک بار عکس پسر شهیدش را می بوسد. گویی با این کار انرژی می گیرد. او تعریف می کند: پیکر «مجید» ششم اردیبهشت مصادف با سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) آمد و روز ولادت حضرت رقیه (س) تشییع شد. 😭 💕مادر برای آمدن فرزندش سنگ تمام گذاشته و می گوید: تابوتش را از قرآن رد کردم و بالای تابوتش قند سابیدم. سفره عقد زیبایی هم در خانه پهن کردیم و برایش جشن عقد گرفتیم. «مجید»م موقع رفتن ۲۴ ساله بود و روزهای برگشت ۲۸ ساله. امام حسین (ع) مجیدم را برگرداند. 🌿استخوان های سوخته مجید را برایم آورند... مادر شهید قربانخانی صحبت که می کند، بغض سنگینی گلویش را می فشارد اما باز هم با بوسیدن عکس پسرش، آرام می شود. 🍁 تعریف می کند: از مجید برایم چند تکه استخوان سوخته آوردند و دیگر هیچ. خانم زینب کبری (س) مجیدم رو اینطوری خواست بخرد... 😭 💕راوی: مادرِ شهید مدافع حرم ؛ شهید مجید قربانخانی (شادی روحش صلوات) به 💧بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/1242038283C53201e044e