پیام اعضا
دارم فکر میکنم به زنی که قد خم میکند بندِ پوتینهای رزمِ همسرش را میببندد و راهیاش میکند میانِ اراذل و اوباشی که درندگی دهان، کمترین سنگ پراکنیِشان به هیبت پلیس با آن کب کبه و دب دبهاش است.
میگویم کب کبه و دب دبه! چون هر وقت از خیابانی عبور میکردم که مردی با هیبتِ لباس سبز و بیسیم به دست در آنجا ایستاده بود سینهام را جلو میدادم و سرم را بالا میگرفتم دست در دست دخترکِ چادر به سرم عبور میکردم انگار تمامِ شهر زیر پای من باشد.
اما الآن آن قدرت دارد برایم پوشالی، بی حجم و پراز هوا میشود مثل بسته چیپس بزرگی که وقتی دخترم باز میکند نصفش خالی است.
نه اینکه پلیس، امنیتی که برای منِ ناموسِ مملکت فراهم کرده است باد هوا باشد، نه!
آن هیبت برایم فرو ریخته است..
پلیس را میفرستند جلوی گلوله جلوی قمه و چاقو.. آن وقت میگویند تو دست به کلتِ کمرت نزن که هیچ! کتک هم باید بخوری.. فحش هم باید بشنوی..
باشد، باشد، حق با شماست آقای مسئول! صلاح مملکتِ ما را خسروها میدانند که فرهادها بیستون میشکافند با دستهای خالی تا شیرینها آرام بخوابند..
دلتان نخواهد خواب بودم تا همین دیروز، که خبر حکم اعدام پلیسِ امنیت را شنیدم..
خبرها دور سرم چرخ میزدند:
_پلیسی که چاقو را زیر گلویش گذاشته بودند و او اجازهی دست زدن به کلت کمری اش را نداشت تا خدای نکرده اراذلی از اوباشها خش برندارد.. تا آنکه گلویش بریده میشود و شهید.... و لابد زنی بیوه و مادری غمگین و فرزندی بی پدر!
_ما دقیقا کجای این حکومت هستیم که آرمانِ روح الله را گم کردهایم؟؟
_سه ساعت آرمان را ... چه کردند که انگشتر نقرهی مردانهاش خرد شد!
_قاتلان صبرِ روح الله عید را کنار دخترشان به مردم تبریک میگویند!
حق هم دارند! تبریک دارد روحِ خدا را گوشهی رینگ بزنی و رجز بخوانی بریزی سرش تا پدر و مادری را به داغِ پسر بنشانی.
آنوقت آزادانه زنانگیِ خویش را به رخ بکشی که این است ز ز آ.
حالا که اراذل و قاتلین آزاد میشوند و زنانِ کشورم امنیت خود را در برهنگی خود میبینند..
باید امنیت را پای چوبه دار بکشند تا عدالت را هرچه تمامتر اجرا کنند..
چرا که قرار بود پلیسهای ما با بادِ هوا جلوی اینها بایستند و بمیرند و آنها هلهله کنند.
#امنیت_را_نکشید