🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت بیست و پنجم ✳.....گفتم: چه كاري؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نمي شناسد. ✴لاقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ي شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم. ♦كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهداي محل جمع آوري شد. 🔘هادي در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود. ⭕تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ي مشخص طراحي كردند. بنر تهيه مي شد. 🔗بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبي در آورد. 🔲 كار خيلي سريع به نتيجه رسيد. هادي وانت پدرش را مي آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام مي رساند. ّ 🔵بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ شهدا مزین شده بودبرخي ها مخالف اين حركت بودند! ⚫حتي از بچه هاي بسيج! ميگفتند شما اين كار را مي كنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت مي كنند. ❗اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان ما بود. ❇الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادي و دوستانش را روي ديوارهاي محل مي بينيم. 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش 25