انقلابی شود پس از شاهی ،
پر تنش روزگار می بینم .
بیش از چل در آن زمان گذرد ،
شهریاران قطار می بینم .
اولش یک ابولحسن نامی ،
با سبیل تتار می بینم .
آمدن با نفاق می آید ،
رفتنش با فرار می بینم .
بعد از آن می رسد رجائی نام ،
بر سرش انفجار می بینم .
میرسد سیّد خراسانی ،
دولتش بر مدار می بینم .
می شود جنگ هشت ساله تمام ،
صولتش استوار می بینم .
شهریاری ز خاک رفسنجان ،
با سیاست بکار می بینم .
شهریاری کند دو چار تمام ،
بر مرادش سوار می بینم .
خاتمی نام می رسد از راه ،
با تمدن شعار می بینم .
جای تکبیر می دمد در سوت ،
پیروانش هزار می بینم .
اکبر آید دوباره من او را ،
پیش محمود خوار می بینم .
بعد محمود می رسد حسنی ،
اکبرش یار غار می بینم .
نقشه ها می کشد برای وطن ،
ملتی سوگوار می بینم .
یار غارش رود به آب اما ،
اجلش در کنار می بینم .
کر و کور است بر نصیحت لیک ،
بر خر خود سوار می بینم .
چون گرانی به اوج خود برسد ،
دولتش بر کنار می بینم .
بعد از آن دولتی رسد خادم ،
شب و روزش به کار می بینم .
میرسد بهر خلق بخت سعید ،
قامتی سرو وار می بینم .
مقتدر سیدی چو ابراهیم ،
بت شکن را بکار می بینم .
می کشد تیغ عدل بر دزدان ،
گلّه ای در فرار می بینم .
ارزش ارز می شود مطلوب،
دشمنان را خمار می بینم .
از سفر میرسد گل نرگس ،
چار فصلش بهار می بینم .
( ان شا الله..)