#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت84
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و اینقدر تقلا و جنبوجوش!!!
با گوشی فیلم میگرفت، یکی از پرستارها می گفت:
+«کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری و به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن»
قبل از این که بچه رو بشورن در گوشش اذان و اقامه گفت.
همون جا براش روضه خوند؛ وسط اتاق زایمان جلوی دکتر و پرستار ها روضه حضرت علی اصغر"ع"،
اونجایی که لالایی میخونن بعد هم کام بچه رو با تربت امام حسین"ع" برداشت.!
اصرار می کرد شب به جای همراه بمونه کنارم...
مدیربخش می گفت:
+شما متوجه نیستید اینجا بخش زنانه؟؟؟
دکتر رو راضی کرده بود تا با مادرم بمونه، اما کادر بیمارستان اجازه ندادن!
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد به زور بیرونش کردن، باز صبح زود سر و کلهش پیدا شد.
چند بار بهش گفتم:
- روزهفتم مستحبه موهای سر بچه رو بتراشیم!
راضی نشد بهش گفتم:
- نکنه چون خودت دردبی مویی کشیدی دلت نمیاد؟؟؟
میگفت:+حیفم میاد
امیرحسین ۱۳ روزه بود که بردیمش هیئت، تولد حضرت زینب بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ...
مدام به من میگفت:+بچه رو بمال به در و دیوار هیئت.
خودش هم اومد بردش قسمت آقایون و مالیده بودش به در و دیوار هیئت...