کتاب عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هشتاد و چهارم
دست نوشته های شهید و خاطرات دوستان
کل دوران حضور احمداقا در جبهه سه ماه بیشتر نشد.
درست زمانی که دورهی سه ماههی ایشان تمام شد و قرار بود کل گردان برگردند ، عملیات والفجر۸آغاز شد
از حال و هوای احمداقا در آن دوران اطلاع زیادی در دست نیست.
هرچه بعدها تلاش کردیم تا ببینیم کسی در جبهه با ایشان دوست بوده، اما کسی را پیدا نکردیم.
ما به دنبال خاطراتی از جبههی ایشان بودیم.
اما چیزی به دست نیاوردیم، زیرا احمداقا بر خلاف بقیهی دوستان به گردانی رفت که هیچ آشنایی در اطرافش نباشد!
در مدت حضور در جبهه کسی او را نمیشناخت، لذا از این لحاظ راحت بود!
او میتوانست به راحتی مشغول فعالیتهای معنوی خود باشد، و این نشانهی اهل معرفت است که تنهایی و گمنامی را به شهرت و حضور در کنار دوستان ترجیح میدهند!
فقط بعد از شهادت ایشان، یکی از رزمندگان به مسجد آمد و ماجرای شهادت ایشان را برای ما تعریف کرد.
بسیاری از دوستان به دنبال درک روحیات احمداقا در جبهه بودند
آن ها می گفتند:
انسانهای عادی وقتی در شرایط دوران جهاد قرار می گیرند بسیار تغییر می کنند، حالا احمداقا که در داخل شهر مشغول سلوک الی الله بود چه حالاتی در جبهه داشته است؟!
در یکی از نامههایی که احمداقا برای دوستش فرستاده بود آمده:
جبهه آدم می سازد.جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش!
یعنی کسی که از این موقعیت استفاده کند، و جای خوبی نیست برای نا اهلش!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم