🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#کتاب سلام بر ابراهیم ۱ قسمت سوم چرا ابراهیم هادی ؟!🌺 👇👇👇 💢تابستان سال 1386 بود. در مسجد امين الدول
سلام بر ابراهیم ۱ قسمت ششم روزی حلال 🌺 👇👇👇 💢پيامبر اعظم(ص) می فرمايد: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياری كنيد، زيرا هر كه بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خودبيرون كند. 💢بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهی نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت می داد. 💢او خوب می دانست پيامبر (ص) می فرمايد: عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است. 💢برای همين وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله اميريه شاپور آن زمان، اذيتش كردند و نمی گذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغازه ای كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشغول كارگری شد. صبح تا شـب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای كوچك بخرد. 💢ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه های خوبی تربيت كرد، به خاطر سختی هائی بود كه برای رزق حلال می كشيد. 💢هر زمان هم از دوران كودكی خودش ياد می كرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار می كرد. هميشه مرا با خودش به مسجد می برد. بيشتر وقت ها به مسجد آيت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم. آنجا هيئت حضرت علی اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت. 💢يادم هست كه در همان سال های پايانی دبستان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. 💢ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند. 💢شب بود كه ابراهيم برگشت. با ادب به همه سلام كرد. 💢بلافاصله سؤال كردم: ناهار چيكار كردی داداش؟! 💢پدر در حالب كه هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهيم بود. 💢ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه می رفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم كمک كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلی تشكر كرد و سكه پنج ريالی به من داد. نميخواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. 💢پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهميت می دهد. 💢دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتی اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت های پدر را از دست داد. در يک غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمی را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. 💢 بيشتر دوستان وآشنايان هم به او توصيه می كردند به سراغ ورزش برود او هم قبول كرد. بعد،فردا ساعت ۲۰