خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس
( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافضلی )
قسمت یکم ( میلاد )
هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۵ و در يکي از روزهاي سرد زمستان، پنجمين فرزند خانواده ي ما به دنيا آمد. پدرم دوست داشت اسم او سيد غلام رضا باشد، اما مادرم نام او را سيد حميد گذاشته بود. خوابي ديده بود و بر اين اسم هم پافشاري مي کرد. آخر سر اسم او را در شناسنامه ي سيد غلام رضا گذاشتند، ولي خانواده، سيد حميد صدايش مي کردند. و همه او را به نام سيد حميد شناختند. در محله ي قطب آباد شهرستان رفسنجان، که الان محدوده ي خيابان شريعتي را در بر مي گيرد، زندگي مي کرديم. اين محله از جمله محله هاي رفسنجان نظير کمال آباد، عباس آباد، رحمت آباد، رستم آباد و فيض آباد است که در اين شهر قرار دارد. پدرم سيد جلال ميرافضلي و مادرم بي بي فاطمه اصالتًا اهل مهريز يزد و هر دو از سادات و مؤمنان بودند که از سال ها پيش ساکن رفسنجان شدند. پدرم مدتها كارگر شهرداري و فرمانداري بود. اما بسيار به لقمه اي كه به خانه مي آورد دقت مي كرد. او اعتقاد داشت كه لقمه حلال در سرنوشت فرزندانش بسيار مؤثر است. مادرم حميد را باردار بود که خواب مي بيند دست کرده در جيبش و يک سکه درآورده، که روي سکه نام پنج تن آل عبا علیهما سلام نوشته شده!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم