🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت پنجاه و هشتم🌱 | مردم دار و مردم باور | یکی از هم سنگرهای محمودرضا تعریف می
📚 قسمت پنجاه و نهم🌱 | استادِ آموزش های فشرده | چندباری درباره ی رفتنم به سوریه با محمود رضا صحبت کردم.اما هر بار که حرفش می شد، دلیل می‌آورد که نیازی به نیروی مردمی نداریم. نهایتاً یک بار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم،گفت:((جنگ سوریه،جنگ شهری است و پیچیدگی های خودش را دارد.آنجا به نیروی متخصص احتیاج داریم.)) محمودرضا مربی جنگ افزار بود.همیشه فکر می کردم اگر روزی لازم شد به هر دلیلی سلاح بردارم،محمودرضا کنارم هست و مطمئنم که می تواند سریع مرا آماده کند.وقتی گفت نیروی غیر متخصص لازم نداریم،گفتم:((حالا اگر روزی به ورود نیروی مردمی نیاز بود و اعزامی در کار بود، چند روز طول می کشد به یکی مثل من آموزش بدهی؟)) گفت:((دو هفته.))فکر کردم شوخی می‌کند چون همیشه از پیچیدگی جنگیدن در سوریه می‌گفت.توقع داشتم مثلاً بگوید دو ماه باید آموزش ببینی. بعد از شهادتش که این حرف‌ها را برای یکی از همسنگر هایش نقل کردم،گفت:((دو هفته را خیلی زیاد گفته.محمودرضا نیروی صفر را دو روزه آموزش داده بود و از او تک تیرانداز درست کرده بود.))فهمیدم مرا پیچانده!هر بار که حرف سوریه رفتن را پیش می کشیدم همین کار را می کرد. @mahmoodreza_beizayi