یه هفته‌ای هم بود که یه دوست‌پسر مراکشی پیدا کرده بود و اون آقا هم به جمع میز شام نائل اضافه شده بود. یه روز عصر، توی آشپزخونه داشتم فکر می‌کردم چه چیزی می‌شه برای شام درست کرد که سیب‌زمینی با مایونز هم نباشه؛ اما هیچ قصد آشپزی نداشتم. نائل داشت توی أشپزخونه برای خودش و مهموناش شام درست می‌کرد. دوست‌پسرش هم توی آشپزخونه بود. منصور، که پسرعموی یاسمینا هم بود، داشت یه گوشه به سبک مایوتی‌ها موز حلقه‌حلقه می‌کرد. ویدد، عمر، یاسمینا، و خیلیای دیگه هم‌ بودن. نائل بزرگ اون جمع و عقل کل محسوب می‌شد و تقریبا همه ازش اطاعت می‌کردن. ✍🏻ا.م ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇 🆔 @basaerehoseiniyeh