🌱 ۲۸ شهریور ۱۳۴۴ -- سالروز تولد رزمنده شهید سید جعفر مظفری 🌴 «باب الحوائج شهدای قائمشهر» 🔺شهید ۱۸ ساله ای که مثل مادر ۱۸ ساله اش حضرت زهرا «س» با پهلویی شکسته به شهادت رسید...!🕊🕊 پدرش سيدباقر، كارگر بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايى درس خواند. به عنوان بسيجى در جبهه حضور يافت. 🌷 مزار شهید: گلزار سيد نظام الدين زادگاهش ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ سید جعفر، معاون تعاون گردان امام محمد باقر علیه السلام از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود . با هم تو پرسنلی گردان آشنا شدیم. گردان امام محمد باقر (ع) به فرماندهی شهید بلباسی و شهید خنکدار در عملیات ها حضور پیدا می کرد. یکی ازگردان های معنوی و خط شکن لشکر کربلا بود. سید علاقه ی شدیدی به روحانیت داشت به حدی که وقتی برای گردان روحانی معرفی می شد سریع می رفت نعلین روحانی رو جفت می کرد.به مستحبات خیلی اهمیت می داد خصوصاً به مستحبات بعد از غذا خیلی مقید بود.با توجه به اینکه سن و سال کمی داشت اما تو گردان معروف بود به کسی که نسبت به انجام مستحبات خیلی مقید است . از همه کوچکتر بود اما از همه ی ما فعالتر . ا🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سید جعفر تو کارهای خیر، مثل واکس زدن پوتین رزمنده ها , آماده کردن غذا, همیشه پیش قدم بود و با اخلاص این کارها را انجام می داد. همیشه سعی می کرد تو کارهای خیر پیش قدم باشه.مثلاً شهید بلباسی فرمانده گردان، هر زمانی که از خط می اومد مقر می گفت: عباس! چایی داریم؟من هم سریع سراغ سید رومی گرفتم, اون هم بدون کوچکترین اعتراضی می رفت چایی رو آماده می کرد. با اخلاص و بی تکبر بود.زمانی که دهلران بودیم معمولاً تا دیر وقت بیدار می موندیم,یک کتری چای درست می کردیم با بچه های تعاون, پرسنلی و فرماندهی باهم می خوردیم. اگه چایی اضافه می کرد سید سر آخر همه رو می خورد. می گفتم: چرا این کار و می کنی؟ می گفت ( آخه اصرافه,حروم میشه!)ساده و بی آلایش و با ادب و سر به زیر بود.اگه یک زمانی شهید خنکدار و شهید بلباسی بهش میگفتن: همینجا باش وتکون نخور,فقط یک کلمه می گفت: چشم و به هیچ وجه از جاش تکون نمی خورد.سمعا و طاعتا بود. ⚪️ از زمانی که با این شهید آشنا شدم خصوصیات اخلاقی در اون دیدم که امروز در کمتر جوانی دیده میشه. راوی: سیدعباس موسوی، همرزم شهید