🧕 سوار اتوبوسی که برای راهپیمایی ۲۲بهمن بود شدم، سرم را به پنجره تکیه دادم و به بچه هایی که با ذوق پرچم سه رنگ ایران را گرفته بودند نگاه میکردم، هرکدام از بچه ها با ذوق با پرچمشان بازی می کردند، یاد بچگی های خودم افتادم آن وقت هایی که با ذوق و شوق زود تر از خانواده بلند میشدم تا زود تر به راهپیمایی برسم و پرچم ها تمام نشود ... رسیدیم، پیاده شدم و با تعداد کمی از مردم روبرو شدم، چیزی نگذشت که تعداد مردم ببشتر و بیشتر شد، به سرم زد بروم گل فروشی و برای نیرو های انتظامی شاخه ای گل بخرم و هدیه بدهم، وارد گل فروشی شدم و چند شاخه گل نرگس خریدم و به هر مامور نیروی انتظامی که رسیدم یک شاخه گل نرگس هدیه دادم. همراه جمعیت راه افتادم، به مردم نگاه می کردم، از پیرزن و پیرمرد ۸٠ساله گرفته تا نوزاد ۵ ماهه هر کس چیزی در دست داشت، یکی پرچم، یکی عکس رهبر دیگری عکس امام و... در این فکر بودم که ۴۴ سال پیش وقتی مردم پیروز شدند چه حالی داشتند، همه خوشحال بودند از این که دیگر زوری بالای سرشان نیست از این که دیگر مجبور نبودند پولشان را برای خوشگذرانی خانواده پهلوی هدر بدهند یا برای فوت پادشاه کشور خارجی هفت روز از عیدشان را به اجبار به عزا ی عمومی سپری کنند، به اینکه مردم ایران ۴۴ سال پیش چقدر سختی کشیدند ولی تسلیم نشدند و در اخر پیروز شدند... امروز، پنجمین روز از ۴۴سالگی انقلاب اسلامی ایران است ... ✍ نیایش حکمت، بسیجی سپاه ناحیه جوادالائمه(ع) و عضو باشگاه خبرنگاران بسیج 🌐 @basijalborz_irankochak