(۲۷) دختر ۱۴ ساله ای که به جرم محجبه بودن و فعالیت فرهنگی با چادرش خفه اش کردند. 🔵مادر شهیده کمایی: زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن می‌رفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. 🔶یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه می‌کنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. ♦️ این جمله بر سر برگ تمام دفترهایش دیده می‌شد: «می‌خواهم لحظه‌ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ‌گاه گناه نکنم.» برنامه‌های خودسازی را لحظه‌ای فراموش نمی‌کرد. برای خودش دفتر داشت، همه‌ اعمالش را و کارهای خوبی را که انجام داده بود، در دفترش می‌نوشت و آخر هفته بررسی می‌کرد و به خودش نمره می‌داد. بعد هم نمودار خودسازی یک هفته‌اش را ترسیم می‌کرد که ببیند این نمودار صعودی است یا نزولی. 🔷 در سال ۱۳۶۰ در شاهین‌شهر یک راهپیمایی علیه بی‌حجاب‌ها راه افتاد که زینب مسئول جمع‌آوری بچه‌های مدرسه برای شرکت در راهپیمایی شد. منافقین از همان جا زیر نظرش گرفتند. شهیده زینب کمایی شب اول فروردین ماه سال ۱۳۶۱ در راه بازگشت از مسجد به خانه توسط منافقین ربوده میشود . بعداز سه چهار روز با آدرسی که از طرف منافقین ارسال میشود ، جنازه زینب را در حالی که چادرش را بر گردنش گره زدند و خفه اش کرده بودند ، می یابند. ••••✾•🌿 https://eitaa.com/nokhbeganejavan