📚 آفتاب در غروبگاه بود که امیر را آوردند؛ برهنه‌ پا. در راه رفتنش رنجی دیده می‌شد از دور، اما نه که شکسته باشدش. یک‌ طرفش جواد، یک‌ طرفش گروهبان علی. و در دستشان دسته‌ کلنگی و تازیانه‌ای از کابل، و امیر روی ریگ‌های تیز و برنده راه می‌آمد، با پاهایی خونچکان و دم فرو بسته بود و نشکسته بود و عذابی در چهره‌اش پیدا و... کتاب "اردوگاه اطفال" به قلم احمد یوسف زاده ،انتشارات سوره مهر، در ادامه کتاب آن بیست و سه نفر به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این اثر به تقابل اسرای جوان با اسرای جاسوس و خائنی که به دلایل مختلف با رژیم بعث همکاری می‌کردند، پرداخته‌ است. این اثر روایت دو سال خاطره از اتفاقات تلخ و شیرین و حماسه‌های باورناپذیر است که آفرینندگان آن نه ارتشی‌های سرد و گرم چشیده بودند و نه پاسدارهای جان بر کف، بلکه اسیران نوخاسته‌ای بودند که حزب بعث از اردوگاه‌های اسرا انتخاب و به آن بیست و سه نفر ملحق کرد تا برنامه تبلیغ علیه ایران را با حربه "کودکان جنگ" ادامه بدهد. 👈 🔹️@basijnews_kh