شعر حماسی برادر بسیجی جابر جعفری سیریزی از حوزه مقاومت ثامن الائمه علیه السلام سپاه زرند.برای کودکان مظلوم غزه و فلسطین (غزه وکودکان بیگناه) یک عروسک را یافتم درخاک صاحب اوبود باتنی صدچاک کودکی آرام جسمِ او بی جان وایِ من دیگراز غمِ ایشان غزه درتاب است ای مسلمانان ازچه خاموشیددربرِ عصیان کربلا اینک باز تکرار است هرکه جامانده کارِ اوزار است باز شش ماهه درتب وتاب است بنگریداینک غزه بی آب است شمروخولیهابا سنان اکنون حالیادیگردل شده پرخون باز هم آتش،باز ویرانی کاش برگردد مرِد میدانی خوب فهمیدی، خوب می دانی مرد ِمیدان، یعنی سلیمانی خیمه ها اینک قحطی آب است دل پراز غصه در تب وتاب است کاش برگردد ساقیِ طفلان شعله میگیرد قلبِ هرانسان اشک برگونه چشمِ من گریان وای برصهیون وای برشیطان میدهم هشدارکاسه لبریزاست پس بدان اینک فصل پاییزاست صبرِماهم از حد گذر کرده از چه گویم من دل پراز درده وقتِ طوفان است خوب میدانی ما همه هستیم، یک سلیمانی اِذن ما دستِ رهبرِ دین است گرچه خاموشیم مصلحت اینست «جابر»است اینک گوش برفرمان بهرِ آزادی، جان دهد جانان . (جابر جعفری سیریزی). .