[۶/۱،‏ ۱۱:۳۹] ‏‪+98 901 905 0074‬‏: ✍گویند روزی دست شیرین را در کوچه فرهاد گرفت. فرهاد را کشان‌کشان می‌بردند، اما دست شیرین رها نمی‌کرد و او را هم با خود می‌کشید. شیرین گفت: دستم چرا رها نمی‌کنی؟ تا کِی می‌توانی دست مرا نگه داری؟ فرهاد گفت: تا زمانی که قلبم تو را رها نکند دستانِ مرا اختیار رها کردن دستانِ تو نیست. گفت: می‌خواهی دستم تو را رها کند، قلبم بشکن تا دستم خود بخود رها شود. آری! ما نیز تا قلب‌هایمان به صلوات و صَلِّ الهی نرسیده است توانی برای حفظ خود در کنارش نداریم. @boe_atre_khodaa [۶/۱،‏ ۱۱:۴۰] ‏‪+98 901 905 0074‬‏: ✍حکیمی را گفتند؛ حکمتی بر ما بیاموز!!! حکیم گفت: هر چیزی که استفاده کنید آن را می شناسید. بالاترین هدیه خدا به شما عقل شماست، شگفتم از پای شما که از کفشی که استفاده می کند حقیقت آن را می شناسد، ولی عقلی که استفاده نشود حقیقت را نشناسد. @boe_atre_khodaa