*یا مَنْ رَاءَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهِیرِالنَّقَدِ
وَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لِبَدٍ*
ای کسی که، عباس را دیدی که با دشمنان بزدل میجنگد و فرزندان دیگر علی مرتضی ـ که هر کدام مثل شیر شکاری هستند ـ در پیرامون او مبارزه میکنند.
*نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِی اُصِیبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ یَدٍ
وَیْلِی عَلی شِبْلِی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ*
به من خبر دادهاند که بر سر پسرم، عمود آهن زدند؛ در حالی که دست در بدن نداشتهاست. ای وای بر شیر بچه من و سرش و ضربه عمود!
*لَوْ کانَ سَیْفُکَ فِی یَدَیْکَ لَما دَنی مِنْکَ اَحَدٌ*
آخ که اگر [تو دست داشتی و] شمشیرت در دستت بود، چه کسی جرأت داشت که به تو نزدیک بشود...
🕯🕯🕯
*احتمالا این سوال همهشان بوده که همسر من را، پسر من را، چگونه کشتند؟! ناغافل زدند؟ خوب جنگید؟ درد کشید؟ کسی او را دید؟ کسی کنارش بود؟*
کاش یک
#روضه هایی داشتیم.
در آنها عکسهایی این چنین میگذاشتیم مقابلمان...
میفهمیدیم، میگریستیم و پی کارمان میرفتیم!
کاش روضههایی بود که حقایق در آن فقط با
#نگاه ، از قلبی به قلبی جاری میشد!
مثلا نگاه مادر شهیدی، در قاب دوربینی، به دستهای لرزان شوهرش!
🏴 حال دل مادران و همسران
#شهدا را فقط خود آن شهید میفهمد و جناب سیدالشهدا... ما نهایتا بتوانیم گره ابرویشان یا دستهای گرمشان را ببوسیم! ما خیلی با تکریمشان فاصله داریم.
کاش ما را ببخشند!
#سالروز_وفات_بانو_ام_البنین