یک مرتبه از آن حال بیرون آمدم و دیدم در اطاق هستم، بوی عطر و گلاب فضا را پُر کرده است. کبوتر نیز از زیر تخت بیرون آمده می خواند. دست به شکمم زدم، دیدم ورم رفع شده، کاملاً سالم هستم.
درب اطاق از بیرون بسته بود، در زدم مادرم آمد، در را باز کرد و مرا در بغل گرفت و گفت: اینجا چه خبر است؟ این همه بوی عطر و گلاب از کجا می آید؟ گفتم: آقا امام حسین علیه السلام مرا شفا داد.
به حیاط منزل آمدم، پس از چهار سال برای اولین بار احساس کردم که محصور هستم، به دستشویی رفتم، مقدار زیادی چرک و خون از من دفع شد و بدنم کاملاً راحت شد.
صبح کسانی که به قصد دیدار و احیاناً تشییع جنازه ام آمدند، دیدند که من کاملاً سالم هستم.
ظهر به مسجد جامع کرمان رفتم و در نماز جماعت مرحوم آیة اللّه صالحی شرکت کردم.
یکی از افرادی که در کنار من نشسته بود، گفت: این جوان چقدر شبیه حاج ماشاء اللّه نجار می باشد، دیگری گفت: بیچاره حاج ماشاء اللّه در بستر مرگ است، کارش تمام است. گفتم: من حاج ماشاء اللّه هستم، امام حسین علیه السلام مرا شفا داده است. مردم جمع شدند که لباس هایم را تکه تکه کنند، آیة اللّه صالحی مانع شد.
دکتر وکیلی که چهار سال پزشک معالج من بود، مطلع شد، مرا به بیمارستان برد و آزمایش کامل از من گرفت، همه پزشکان تعجب کردند و دکتر هرمان به دکتر وکیلی گفت: برای این مریض چه دارویی تجویز کردی؟ به من بگو من نیز در موارد مشابه از آن استفاده کنم.
دکتر وکیلی که سیّد بود، گفت: من جدّی دارم به نام امام حسین علیه السلام ، جدّ من او را شفا داده است.
دکترها و پرستارها که دو دوره شش ماهه در آن بیمارستان وضع مرا دیده بودند، شروع به گریه کردند.
دکتر هرمان پس از دیدن جواب آزمایش ها گفت: این آقا از یک نوزاد تازه تولّد یافته سالم تر است.
یک سال بعد، شب تاسوعا امام حسین علیه السلام را در خواب دیده، دستور روضه خوانی دادند، اینک بیش از نیم قرن است که در منزل آقای حاج ماشاء اللّه که به عزاخانه و شفاخانه شهرت یافته، مجلس عزا برپا می باشد، افراد زیادی در این شفاخانه شفا یافته اند، یک جوان زرتشتی شفا گرفته، چندین بانو که سال ها بچه دار نمی شدند، در این عزاخانه متوسل شده، بچه دار شده اند. اطاقی که آقای حاج ماشاء اللّه در آن شفا گرفته، به حال خود باقی است آن صندلی چوبی که امام حسین علیه السلام روی آن نشسته، در همان نقطه از اطاق قرار دارد.
داستان شفا گرفتن ایشان را همه ی اهل کرمان می دانند، دوست دانشمندم آقای قاضی زاده مشروح شفا گرفتنش را در کتابی به نام: «کلید سعادت» از زبان خودش نقل کرده، اشعار شاعر متعهّد آقای سازگار را در این رابطه نقل کرده، سپس اشعار غلامرضا کپتان دیلمی متخلّص به «طوفان» را آورده که داستان آقای خدادادپور را در 180 بیت به نظم کشیده است. در پایان، دستخط آیة اللّه شیخ عباس شیخ الرئیس را آورده که در سال 1335 شمسی در منزل آقای دکتر علی اکبر وکیلی یک دهه منبر می رفته، شبی آقای حاج ماشاء اللّه را برای شفا آورده بودند، مشاهده کرده و دکتر وکیلی به ایشان گفته: این آقا ماشاء اللّه خدادادپور است که کلیه هایش از کار افتاده و در آستانه ی مرگ حتمی است، بعدها که شفا یافته اش را مشاهده کرده، برایش باورناکردنی بود.
حاج ماشاءاللّه تاکنون بیش از یکصد منبر ساخته، به شهرهای مختلف در داخل و خارج فرستاده که در مساجد و تکایا بر فراز آن روضه ی حضرت سیدالشهداء علیه السلام خوانده شود.