در مسیر بندگی 1103
برشی از نامه 36 نهج البلاغه
اِلى اَخيهِ عَقيلِ بْنِ اَبى طالِب فى ذِكْرِ جَيْش اَنْفَذَهُ اِلى بَعْضِ الاْعْداءِ،
هُوَ جَوابُ كِتاب كَتَبَهُ اِلَيْهِ عَقيلٌ
وَ اَمّا ما سَاَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيى فِى الْقِتالِ; فَاِنَّ رَأْيى قِتالُ الْمُحِلّينَ
حَتّى اَلْقَى اللّهَ، لا يَزيدُنى كَثْرَةُ النّاسِ حَوْلى عِزَّةً، وَ لا تَفَرُّقُهُمْ
عَنّى وَحْشَةً. وَ لاتَحْسَبَنَّ ابْنَ اَبيكَ ـ وَ لَوْ اَسْلَمَهُ النّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً
مُتَخَشِّعاً، وَ لا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ واهِناً، وَ لا سَلِسَ الزِّمامِ لِلْقائِدِ،
وَ لا وَطِىءَ الظَّهْرِ لِلرّاكِبِ الْمُقْتَعِدِ، وَلكِنَّهُ كَما قالَ اَخُو بَنى سُلَيْم:
فَاِنْ تَسْاَلينى كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنى *** صَبُورٌعَلى رَيْبِ الزَّمانِ صَليبُ
يَعِزُّ عَلَىَّ اَنْ تُرَى بى كَـآبَةٌ *** فَيَشْمَتَ عاد اَوْ يُساءَ حَبيبُ
به برادرش عقیل بن ابى طالب درباره لشگرى که به سوى برخى دشمنان فرستاده بود، و ایـن نـامـه پاسـخ نـامـه عقیـل اسـت
اما نظرم را درباره جنگ پرسیدى، نظرم جنگ با کسانى است که پیمان شکستند تا جایى که خدا را ملاقات نمایم، بسیارىِ جمعیت در پیرامونم باعث عزّتم نگردد، و متفرق شدن از اطرافم موجب وحشتم نشود. گمان مبر که پسر پدرت اگرچه مردم او را رها کنند به زارى و فروتنى افتد، یا از روى سستى تن به ستم دهد، یا زمام امورش را به دست کشاننده اى بسپارد، یا پشت زندگیش را براى سوارى این و آن خم کند، بلکه فرزند پدرت چنان است که شاعر بنى سلیم گفته:
اگر از من سؤال کنى که در چه حالى؟ جواب مى دهم: در برابر حوادث زمانه صبور و استوارم
بر من دشوار است که مرا محزون بینند، تا دشمن به شماتت خیزد یا دوست اندوهگین گردد
ostadaali.ir