بعد انقلاب تو دهه شصت، داشتن شش هفت تا بچه قد و نیم قد خیلی عادی بود. دختر و عروس خانواده همراه با مادر باردار میشدن و دایی و خواهرزاده می‌شدن همبازی همدیگه. گذشت و جنگ تموم شد و رسید به دهه هفتاد. کم کم دیگه از تلویزیون و رادیو و در و دیوار صدای «فرزند کمتر زندگی بهتر» شنیده می‌شد.📢 این شد که تو دهه هشتاد بچه هایی که میرفتن مدرسه اکثرا یا تک فرزند بودن یا نهایت یه خواهر یا یه برادر داشتن.👫🏻 اما این وسط خانواده ای بود به نام وافی یزدی که سروصدای رسانه ها روش اثر نکرده بود! فرزند اول این خانواده (مطهره ای که من باشم)، وقتی رفت مدرسه، دید معلم اومد سرکلاس و یهو پرسید خب هرکی بگه چندتا خواهر و برادر داره؟! مطهره هم خوشحال و خندان که الان من میگم ما پنج تا آبجی داداشیم 😍 اما از ردیف اول که شروع شد همه گفتن یه آبجی یا یه دونه داداش یا اینکه من یه دونه ام واسه نمونه ام!! و این شد که مطهره به این حال افتاد:🤐😟 با خودش گفت الان من چی بگم خب؟؟ آهان آهان، ببین ما پنج تاییم، یعنی دو به علاوه سه! من اون به علاوه سه رو فاکتور میگیرم میگم دوتاییم ☺️ و اینگونه آنروز مثلا به خوبی گذشت!! نه تنها آنروز بلکه سال ها گذشت... گذشت و شد دهه نود شمسی و کم کم جامعه دید که نه دیگه اینطوری نمیشه! جمع خوبان داره تبدیل میشه به جمع پیران!!🧓🏻👴🏻 بچه ها دیدن نه دایی دارن نه خاله ، عمه عمو هیچی... ندای هل من ناصر ینصرنی رهبر رو هم شنیدن و دیگه زنگوله خطر به صدا دراومد...📣 یه چند سالی طول کشید تا داشتن سه تا فرزند بشه یه امر عادی تو جامعه. مطهره هم خوشحال بود هم ناراحت! 🙂🙃 ناراحت از اینکه چرا خودش نتونست تو بچگی لذت چند فرزندی رو به هم سن و سال هاش منتقل کنه و خوشحال از اینکه بچه هاش قرار نیست اون حس بد رو داشته باشن!😊 آخه می‌دونی مطهره فرزند ارشد بود، خود همین یه عالم دیگه ای بود خصوصا تو خانواده پرجمعیت که کلا داستانش فرق می‌کرد... بالاخره بچه اول حال و هواش، مسئولیت هاش، تربیتش و کلا همه چیش فرق فوکوله!😁 ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/3079864518Cd597088b47