🔹 حکیم بزرگی روی شن‌ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا. یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا. سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد. 🔹این حکایت، یکی از رموز مهم در مسیر پیشرفت را نشان می‌دهد. ▪️اولاً؛ نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می‌خورند. ▪️ثانیاً؛ به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده. ▪️ثالثاً؛ با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی‌شویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی‌مان می‌شود. ▪️رابعاً؛ در آموختن نهفته است. گاهی چند سال درس استادی می‌رویم اما با کارهای‌مان، یا راه آموختن را بر خود می‌بندیم. یا اجازه نمی‌دهیم به ما بیاموزاند و یا رفتاری می‌کنیم که ما را شایسته آموختن نمی‌داند https://eitaa.com/joinchat/2823880772C12f5945027