#روایت_یک_روز_عاشقی
ساعت، ۲۳:۰۱ دقیقه است؛از اذان صبح به افق قم هم که حساب کنیم بیش از ۱۵ ساعت هست، جلسه پشت جلسه و بحث و تبادل نظر پشت سر هم ...
و این جلسه ی آخری با حضور مدیر کل محترم و همکاران عزیز شهرستانی در فضایی دوستانه تر از همیشه به بحث در مورد ضرورت کار با نسل
#نوجوان و
#جوان ، ارتباط با
#حلقه_های_میانی جامعه و پیگیری مهرواره ی
#بانور ۲(فعالیت های کنشگران بانو در حوزه ی
#جهادتبیین ) در سطح استان سپری شد.
شاید در جامعه کنونی ما باور به این که یک مدیر یا یک مسئول برای مباحث فرهنگی در طول یک روز بیش ۱۵ ساعت وقت بذاره، برا عده ای از دوستان قدری سنگین باشه اما واقعیت چیز دیگری است.
شب گذشته لا به لای همین بحث و تبادل نظرها یکی از رفقا خطاب به یکی از مسئولین بزرگوار که شاهدم بیش از این ساعت ها دارن وقت میذارن، عرض کرد :
« حاجی یه قدری استراحت کنید »
جوابی که گرفت برا منی که یه جورایی تازه وارد این جمع عاشق
#کارجهادی شدم خیلی جالب بود، شاید تا به حال نشنیده بودم .
این قدر برام جالب بود که انگار به اندازه صدها
#درس_اخلاق روم تأثیر گذاشت و تموم خستگی رو از تنم گرفت ، اون جمله چی بود ؟!
«استراحت بمونه برا بعد #شهادت»
این جمله مثل پتکی بود تو سرم ، شاید اون لحظه واکنشی نشون ندادم اما بعدش با خودم گفتم :
کاش می تونستم بیش از این ها قدمی بردارم، خدمتی بکنم و باری رو به دوش بکشم .
•┈┈••✾••┈┈•
🌐 کانال بیان علوی :
🍃
https://eitaa.com/bayanalavi
ادامه در پست بعدی ...