گوشه ای دنج ، دقیقا همین جا ! جایی که طعم شیرین و لمس دونه دونه انگورای منقّشِ رو تنِ ضریحِ حضرتِ امیر سر مستت می کنه و از هر چی غیر اوست دل می بُری ! مستِ شرابِ طهورِ ضریحِ حضرت میشی و عاشقانه در دلِ اشک های جاری از چشمانِ خیره به ضریحِ مولا فریاد میزنی : " آقا جان! به والله دوستت دارم " (زیارت) جامعه را شروع می کنم : " السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ... " چشمان دلتنگِ گریه ی گوشه ی دنجِ حرم، اجازه دیدن خطوط مفاتیحُ بهم نمیده؛ با گوشه ی عبا اشکامُ پاک می کنم و ادامه میدم : "... و موضع الرساله و المختلف الملائکه ..." نمی تونم ادامه بدم ، این سری حرم ، حال و هوای دیگه ای داره! پارچه ی مشکی روی ضریح در ماتم حضرت خبر از بغض مولا میده ، بغضی که مثل دل من شکسته! خیره خیره به شبکه های ضریح، شروع می کنم این ذکر رو زمزمه کردن : " یا علی بفاطمه بفاطمه بفاطمه ... " انگار قلبم داره تموم میشه، دیگه نمی تونم با الفاظ بازی کنم، پس خیلی خودمونی با زبون مادری و لهجه ی بچگی شروع می کنم درد دل کردن با آقا : " علی جان ، بابا ، عزیزِ دلِ بابا، آقا دِلُم خیله گرفته... خیله برات گریه کِردُم ، خیله دلُم تنگ شِده بود، آقا، عزیز دل آقا ... " تو هق هق گریه هام پیرمرد عراقی میاد و خلوتم بهم میزنه : " شیخنا، نسئلک الدعا ..." بهم التماس دعا میگه! انگار دارم تموم میشم ، هیچی ازم باقی نمونده ، تموم وجودم لبریز اشکه ... با پشت دستم اشکام و پاک می کنم و بارها و بارها زمزمه می کنم : ... •┈┈••✾••┈┈• 🏴 کانال بیان علوی : 🌐https://eitaa.com/bayanalavi