🏴رو میکنم به پسرها:
" بریم حسینیه بسازیم؟!"
چند لحظه بعد سه تایی نشسته بودیم سر لگوها!
منبر را علی ساخت! کتیبههای کنارش را من.
مهدی آجرها را سرهم میکند که مثلا محل بازی بچهها را بسازد.
_علی! اسم هییت مون رو چی بذاریم مامان؟
_ اسمش باشه بابانفسیِ عشق!
اسم هییت را می نویسم و می زند به درب ورودی.
یک ادمک لگویی را برمی دارد و روی سرش مثلا سینیِ موز می گذارد.
_ مگه مسیر اربعینه علی جان!؟
_ اره دیگه مامان! بیرون هییت ما اینجوریه!
دوتا کاغذ میبُرد تا برای قسمت پذیرایی کتیبه بسازد.
_مامان بنویس:
یا حسین! یا سجاد! یا علی!
رو اون یکی کتیبه هم:
یا زهرا! یا زینب! یا سردار سلیمانی!
همه چیز را نصبمیکنیم.
میدود و از توی اتاق چند آجر می آورد. قشنگترین آدمکش را میگذارد داخلش! رویش دوباره آجر میچیند و میگذاردش یکگوشه! این هم قبر امام حسین ع!
خنده دار است اما حسرت میخورم به حال این آدمکها!
حالا که در دنیای آجریشان تنگ به تنگ هم نشستهاند توی هییت و پا که بیرون می گذارند مستقیم میرسند به جادهی نجف به کربلا و یک قدمی مضجع شریف! خوش به حال آدمک ها...
عکس و متن از :آقایی
#ما_ملت_امام_حسینیم_ایستاده_ایم
@mamanogolpooneha☘