من گزاره فروپاشی را در ایران غیرممکن میدانم. افرادی که از فروپاشی حرف میزنند فروپاشی فرهنگی و سیاسی را کنار هم در نظر میگیرند. فروپاشان از کنار گذاشتن روحانیون و اسلام حرف میزنند اگر همه اینها فروپاشیده شود چه چیزی برای مردم باقی خواهد ماند؟ اربعین اراده حکومت است اما چه کسانی میروند؟ مردم، و اینطور نیست که حکومتیها بروند و جالب است که مردم در حال صورت بندی اربعین هستند.
حکومت منفعت بین المللی و سیاسیاش را میبرد اما مردم حضور پیدا میکنند و آیا برای این است که یک دیدگاه سیاسی را شعار دهند؟ خیر، خودشان با عشق میروند و زیارتشان را انجام میدهند. پس کسی که فروپاشی را مطرح میکند و از آن به صورت درهم حرف میزند فیالواقع مقاومت اجتماعی از آن بیرون میزند.
آنها که در خارج از کشور ۸ نفره نشستهاند و شورایی تشکیل دادهاند، شورایشان صادقانه برای عبور از جمهوری اسلامی نبود بلکه برای عبور از ایران معاصر و برگرداندن ایران به ۱۰۰ سال پیش بود.
من از آن جا که در جامعه سیر میکنم میبینم که مکانیزمهای تغییر چگونه است که با سختی در حال اتفاق افتادن است، اما بدبین نیستم چون همانطور که میبینید ما در این ۴۰ سال گذشته ۴۰۰ سال به سمت بهبود شرایطمان حرکت کردیم. در دوران آقای هاشمی وزیر علوم فردی به نام آقای هاشمی بود که فرد جالبی بود و ایشان علیه شاهنامه فردوسی موضع گرفت و گفت متن الحادی است اما امروز میبینیم که بسیاری از مردم فردوسی میخوانند و شاهنامه خوان شدهاند.
مردم قرآن میخوانند اما درکنارش فروغی، ایرج افشار و عطار و ... هم میخوانند و این تنوع افراد است که درونش تنوع منابع اتفاق می افتد. از طرف دیگر عدهای اخبار غزه را دنبال میکنند و برایش ناراحتند اما کنش جمعی انجام نمیدهند چون نمیخواهند مشارکت ما در پیدایش جنگ شکل بگیرد و حکومت را برای ورود به جنگ آماده کنند.
چنین اتفاقی در هیچ کجای دنیا رخ نمیدهد که مردم برای مردمان کشور دیگری ناراحت باشند اما از کنش جمعی پرهیز کنند تا با این کار بگویند ما از جنگ استقبال نمیکنیم وصلح میخواهیم. این اتفاقات عجیب است اما ما آنها را بیان نمیکنیم و احساس میکنیم که همه ما به نظامی عجیب تن دادهایم و حکومت هم دارد کار خودش را میکند و هر آن ممکن است فروبریزد، اما به نظر من هیچ گاه ایران به لحاظ اجتماعی و فرهنگی فرونخواهد ریخت اما احتمال فروریخت نظام سیاسی وجود دارد.
جامعه دیگر حاضر نیست تن به کمک کردن به نظام سیاسی بدهد. در همهجا هم راستها و هم چپها شکست خوردهاند، جز یک گروه سازمانیافته گلخانهای که درحال فغان کشیدن و کار کردن هستند. قرار نیست گروههای مرجع همیشه نتیجه یکسان بدهند و یک جوره عمل کنند آنها در موقعیتهای مختلف جابهجا میشوند و شیوهها و نحوه بروز، عمل و اظهارنظرشان تغییر میکند و ثابت نمیماند. زمانی نظامیها در ایران مرجع بودند اما دیگر نیستند؛ زیرا در همه چیز مردم میگویند شما مسئولید و یا زمانی دیگر روحانیت گروه مرجع بود و امروز جامعه میگوید شما مسئول شرایط هستید و به این ترتیب گروههای مرجع تغیر میکنند به سلبریتیها، دانشگاهیها ،هنرمندان، کنشگران و نوآوران اقتصادی و مهاجران، ولی واقعیت این است که راه نجاتی برای ورود و خروج این وضع موجود وجود ندارد پس ما دست برمیداریم و به راه خودمان ادامه میدهیم.
مثلا یک خواننده شعری را می خواند و ۱۰ میلیون از آن بازدید می کنند دلیلش هم این است که او فردی مهم و مرجع است. ما چون شرایطمان را سخت کردهایم وبستهایم و نظام سیاسی سختگیرانه برخورد میکند و اجازه کنش آسان نمی دهد حتی همین گفتوگوی امروز را شما نمیتوانید کامل پخش کنید و گزینشش خواهید کرد اما متن آن باقی خواهد ماند. جامعه در حال عمل کردن به این صورت است.
اولین نقش شبکههای اجتماعی افشاگرانه بوده تا آگاهی بخشی. منطق و راه آگاهی بخشی فرق میکند. برای آگاهی بخشی نیاز به استدلال مستمر و ارجاع به متون و اتفاقات تاریخی است. اما این که تکه تکه گزینشهایی صورت گیرد و بخشهایی را بزنند، مثل تفنگ ساچمهای است که افراد را نمیکشد اما آسیبزننده است، این عمل افشاگری است.
فقط افشا میکند نه این که آگاه کند. پشتش و دامنه این اتفاق چگونه است؟ اینکه وقتی سیستم باز میشود مدام به شما اطلاعات داده میشود، این افشاگری تا حدی جالب است اما استمرارش بلاتکلیفی اجتماعی، سیاسی ایجاد میکند. اتفاقا فضای مجازی میتواند به فقدان مشارکت اجتماعی منجر شود و یک نتیجه دیگرِ آن هم عبور از فروپاشی است، اگر فضای مجازی وجود نداشت فروپاشی در دستور کار ما بود.
پایان صفحه ( ۵ )
ادامه صفحه ( ۶ )🔰