باسمه تبارک و تعالی
«سوگنامه ای در شهادت سیّد حسن نصر اللّه»
«غیرت را از حبیب بن مظاهر بیاموزیم!»
🔹شهادت سیّد حسن نصر الله برایم داغ بزرگی بود ولی بزرگتر از آن هتک جایگاه ولایت بود. دشمن اینبار مستقیما پنجه بر روی رهبرمان کشید! اینجاست که میفهمیم برایمان مال و جان و قومیّت و ملّیت و اینها مهم است یا خدا و اهل بیت و ولایت! غیرت کدام یک را داریم. مگر سیّد حسن که بود؟! نماینده ی دموکراسی ها و امیال دنیایی این و آن که نبود. یکی از بازوان توانمند و یکی از شئون و چهره های اصلی ولایت بود. سپر رهبرمان بود.
💔و چه داغ بزرگی است اگر کشته شدن شخصی مانند وزیر خارجه و دیگران در صحنه ای مشابه برای آقایان تحمّلش بسی سختتر از شهادت این مرد خدا و جلوه گاه امر ولایت باشد! و چه داغ بزرگی است اگر برای گرفتن انتقامش خونمان به جوش نیاید:
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ»
🔸و مایی که نه در شهادت سلیمانی عزیز امتحان خوبی دادیم و نه شهادت هنیّه و حال با شهادت سیّد حسن عزیز امتحان میشویم. شهادتی که گام بعدیش قاعدتا خود رهبرمان است. مگر میشود ولایت رهبری را قبول نمود و در برابر کشته شدن و قطع این بازوانش قیام نکرد. مهیای قیام و جهاد نشد.
🔹رهبر که رهبر است. قرار نیست کار ما را انجام دهد. قرار نیست همه چیز را به ما بگوید. یک چیزهایی هم هست که ما باید خودمان عقل و غیرتمان بکشد. امر ولایت بسی پر نازتر و لطیفتر و پر ارجتر از آن است که زیر منّت ماها بماند. ما باید سراغش برویم. اگر او سراغمان بیاید و اجابتش نکنیم که دیگر بیچاره ایم!
💭وقتی شب عاشورا زینب کبرا در خیمه با برادر خلوت کرد و پرسید آیا از اصحابت مطمئنی، حبیب بن مظاهر که میشنید چه کرد؟! رفت و همه را جمع کرد که خودشان را نشان دهند. یک چیزهایی هم هست که ما باید به میدان بیاوریم تا رهبرمان ببیند. تا اطرافیان رهبرمان ببینند.
💡به ذهنم خطور کرد که اگر تدبیری نشود شرایطمان نه صلح حسنی است و نه قیام حسینی و نه فتح خیبری! شرایط همان غارات بعد از حکمیّت صفّین است.
👈همانجا که معاویه لشگریانش را میفرستاد و عمّال حضرت علیه السلام را در این شهر و آن شهر میکشت و هتک میکرد و جایگاه حضرت را با قطع بازوان مادّی و معنوی اش متزلزل میکرد. محمد بن ابی بکر را ترور کرد! مالک اشتر را ترور کرد!
👈و مردم چه میکردند؟! گرفتار دودستگی و عافیت طلبی و ترس از جنگ با شامیان بودند. هر چه امیر المؤمنین تلاش میکرد کمتر اثر میکرد. تا آنکه عدّه ای در نخیله آماده ی جنگ با شامیان شدند. در همین حال بود که امیر المؤمنین ترور شد و خیانت منافقین علنی تر گردیده و امام حسن علیه السلام مجبور به قبول صلح شد.
👈مراقب باشیم. وقتی اینچنین گستاخانه با ترور سید حسن عزیز بر چهره ی رهبرمان چنگ انداختند و ما همینطور هنوز دست روی دست میگذاریم بعید ندانید که زمینه برای از میان بردن خود ولیّ توسّط شیاطین پیدا شده است. این را که دیگر رهبر نباید به ما بگوید! خودمان باید عقل داشته باشیم.
👈درست است که رهبر میخواهد برای ما ضعیف الایمان ها هزینه نداشته باشد ولی غیرتمان کجا رفته؟! باید خود را برای ولایت هزینه کنیم. مانند حبیب بن مظاهرها دور چادر رهبرمان جمع شویم و بگوییم تا پای جان ایستادگی خواهیم کرد.
👈تا رهبر عزیزمان بینمان زنده است دشمن کاری از پیش نخواهد برد. هم خاری در چشم دشمنان بیرونی است و هم استخوانی در گلوی منافقان درونی. ولی اگر کفران نعمت کنیم به عذاب شدیدی مبتلا خواهیم شد. پروانه وار دور رهبرمان حلقه زده و برای فدا کردن جانمان در راه ولایت که نشانی از آن نور ازل و ابد در این ظلمتکده ی دنیای فانی است آماده شویم.
👈اگر کوتاهی کنیم این نعمت از بینمان در مسجد عبادت با نوای فزت و ربّ الکعبة به سوی ملکوت پر میکشد و ما بیچارگان زیر دست معاویه ها و حجّاجها ذلیل و خوار خواهیم شد و دیگر دعاهایمان هم شتیده نخواهد شد.