🔸 سالها بود آرزوی در آغوش گرفتن کودکی از وجود خودش را در دلش میپروراند.
همه از باردار شدن ناجیه قطع امید کرده بودند...
در بحبحه ی جنگ، پس از سالیانی طولانی، خدا نور را به او هدیه داد.
نور کوچک، نور زیبا، نور آرزوهای ناجیه...
از همان اویل بارداری، اسمش را انتخاب کرده بود.
درست پنج ماهش بود وَ در انتظار روزهای پرنور...
صنعا مورد حملهی شیمیایی قرار گرفت.
هر گوشهی شهر، کودکانی با تاولهای بزرگ بر صورت و بدنشان دیده میشد...
ناجیه هم شیمیایی شده بود، اما در راه بودن نور، به او امید میبخشید؛ نفستنگی ها و سوختگیهایش را التیام میداد.
نور به دنیا آمد...
او را در آغوش میکشید
مانند گل او را میبویید
اما گلی که دست نداشت...
قلب کوچکش هم نارس بود...
بمبهای شیمیایی، او را هم درگیر خودش کرده بود.
نور، آنقدری عمرش به این خاک جنگزده نبود.
نور به نور بازگشت، اما ناجیه هنوز بغضِ نبودِ طفلِ بیگناهشرا در گلو دارد.
#باهم_برای_یمن
✅ باهم برای صلح، رفاه و مهربانی👇
⏩
https://eitaa.com/joinchat/2885943392Cab83a81fac