هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اسمم ماهگل18سالمه،بابام تو یکی از شرکت های دولتی قم کار می‌کنه وهمیشه اضافه کاره تا خرج خونه دربیاره و مادرمم فلجه و همیشه تو خونه است،مثل همیشه رفتم برای خونه خرید کردم و از برگشت یه اسنپ گرفتم،که بین راه راننده شروع کرد از اوضاع بد اقتصادی و این حرفا،نمیدونم چی شد که منم شروع کردم به درد دل کردن با راننده،اخرکه پیاده شدم یه کارتی بهم داد که شمارش روش نوشته شده بود و گفت:هر وقت کاری داشتید میتونید رو من حساب کنید.بعد یکی دوهفته کارت و برداشتم و با همایون(راننده اسنپ)تماس گرفتم.از اون روز به بعد چنددفعه دیگه با همایون قرارگذاشتم تا اینکه یه روز رفتیم خارج از قم که یه مرتبه وسط اتوبان... 🥺👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/682623520C978864f663 سرگذشت تلخ زندگیم☝️💔