💢نمی‌دانستم آن شب، آخرین شب ما در خانهٔ پدری است 🔹جمعه ۱۷ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ۱۱:۳۲ صبح [روز چهل‌ودوم جنگ غزه] شب آخر قبل از آوارگی از مادربزرگت خواستم همراه ما شب‌نشینی کند. و دروازۀ خاطراتش را باز کردم و او هم تا آخر خط رفت و برای نوه‌هایش از خاطرات روز «نکبت» که خودش در آن حضور داشت تعریف کرد. لمار! مادر بزرگت آن طور که خودش نقل می‌کند، چهار سال و خرده‌ای از «نکبت» بزرگ‌تر است. نوه‌هایش دورش حلقه زدند و او تعریف کرد که چطور پدرش سند مالکیت زمین‌ها و خانه‌مان را در کوفخه به او سپرد. روی نقشه‌ای که روی دیوار سالن خانۀ دوردستم، آنجا در اروپا آویزان است، به تو نشان داده‌ام که کوفخه کجای فلسطین واقع شده است. 🔹مادربزرگت مثل یک داستان‌پرداز حرفه‌ای تاریخ این سرزمین را برایشان نقل کرد. نگران نباش؛ به خاطر تو فیلم اکثر داستان‌ها را برای موقعی که پیشت برمی‌گردم ضبط کردم. نمی‌دانستم آن شب، آخرین شب ما در خانۀ پدری قبل از شروع آوارگی‌مان و پراکنده شدنمان از این شهر به آن شهر و از این مدرسه و بیمارستان به آن دیگری است. تنها چیزی که الآن می‌دانم این است که وقتی از آنجا در آمدیم، بمباران به ما خیلی نزدیک شده بود؛ آن‌قدر که دیگر هیچ درنگی جایز نبود. لمار! خیلی ترسناک بود. انفجارهای پشت سرهم، با صدای شدید، تیز و ناگهانی و پشت‌بندش ضربه‌ای قوی: «داااممممممب». انگار داری صدها سقف آزبست را باهم از آسمان پرتاب می‌کنی. یا چندین در بتونی را با شدت و خشونت بارها و بارها می‌بندند و بعد رهایشان می‌کنند تا از آسمان روی سر ما بیفتند: «داااممممممبب». 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz