این جوان پیش پدر آمد... اولاً على اکبر را هجده ساله تا بیست و پنج‌ساله نوشته‌اند؛ یعنى حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. مى‌گوید: «خرج على‌بن‌الحسین»؛ على‌بن‌الحسین براى جنگیدن، از خیمه‌گاه امام حسین خارج شد. باز در این‌جا راوى مى‌گوید: «و کان من اصبح الناس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد... در مورد «قاسم‌بن الحسن»، حضرت اول اذن نمى‌داد، و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «على‌بن‌الحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود که برو... «ثم نظر الیه نظر یائس منه»؛ نگاه نومیدانه‌اى به این جوان کرد که به میدان مى‌رود و دیگر برنخواهد گشت «وارخى علیه‌السلام عینه و بکى» چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن... [بیانات مقام عظمای ولایت درباره حضرت علی اکبر ع در روز عاشورا 1 ]🥀 پ. ن:تولدتون هم پر از غمه شاهزاده... 🙃 @behesht_e_khane