فرمول شهادت حاج حسین شریعتمداری برام تعریف می‌کرد سال‌ها پیش (اواخر دهه‌ی هفتاد احتمالا)، یکی از روزها، جلسه‌ای رفته بودم خدمت آقا. جلسه که تمام شد، آقا به بنده گفتند امشب می‌خواهم به چند خانواده‌ی شهید سر بزنم، اگر فرصت دارید شما هم بیایید. حاج حسین گفت من هم از خدا خواسته، گفتم چرا که نه، با کمال میل. توی راه، با آقا بحث دوران دفاع مقدس و شهادت شد. حاج حسین می‌گفت من با یک حسرتی گفتم خیلی حیف شد که باب شهادت بسته شد و ما جا ماندیم از قافله‌ی شهدا. تا این را گفتم، آقا فورا جواب دادند نه اینطور نیست، هنوز هم باب شهادت باز است، اما شرط دارد و شرط آن این است که مقدمات و ملزومات آن را فراهم کنید. بعد آقا، مثال شهید آوینی را زدند به‌عنوان کسی که ملزومات شهادت را رعایت کرده بود و چندین سال بعد از جنگ، به شهادت رسید. جوان‌های دهه هشتادی شاید چندان متوجه نشوند، اما روزگار نوجوانی و جوانی ما با نوای حاج صادق و مداحی «سبکبالان...» او طی شد. آنجا که آهنگران حسرت شهادت می‌خورد و با سوز می‌خواند: درِ باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید... ما هم حسرت می‌خوردیم و گریه می‌کردیم که چرا در دوره‌ی دفاع مقدس نبودیم و توفیق شهادت از ما سلب شد. سال‌ها بعد که ماجرای داعش و سوریه و شهادت رزمندگان و سرداران بزرگ تا همین اواخر پیش آمد اما مشخص شد که حرف آقا طبق معمول همیشه درست است و نردبان آسمان برداشته نشده است. ولی خب، اعتراف می‌کنم هرگز تصور نمی‌کردم که ۴۳ سال بعد از شهادت شهید رجایی، رئیس‌جمهور دیگری هم چنین توفیقی پیدا کند. و ایضا این را هم تصور نمی‌کردم که ۴۳ سال بعد از شهادت شهید محراب، آیت‌الله مدنی، حالا امام‌جمعه‌ی دیگری از همان خطه، به شهادت برسد. حتی اگر این دو را می‌پذیرفتم، اینکه یک دیپلمات کهنه‌کار که علی‌الظاهر باید بهترین کت‌وشلوارها را بپوشد و بهترین ادکلن‌ها را بزند و بهترین ماشین‌های امنیتی را سوار شود هم توفیق شهادت پیدا کند را دیگر باور نمی‌کردم. اما همه‌ی اینها شد! و ما همه را به چشم دیدیم. ما نمی‌دانیم این بزرگواران چه معامله‌ای با خدا کردند و در ضمیر آنها چه گذشته است، اما مبتنی بر ظاهرالامر می‌توان فرمول شهادت را اینگونه مشخص کرد: تلاش مخلصانه و مجاهدانه برای احقاق حق و گره‌گشایی از کار مردم. شهادت این بزرگواران یک پیام روشن برای من و شما داشت: اگر تمنای شهادت داری، هر کجای عالم، و در هر کار و پست و مسئولیتی که هستی فرقی نمی‌کند، مهم این است که آنجا را مرکز عالم بدانی و مخلصانه و مجاهدانه در راه خدا و مردم شب و روز نشناسی. ✍ دکتر پورغلامی https://eitaa.com/beheshtzendegi