🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 10
دستپخت معرکه 👌🏼 🍲
🔹 علی چند لحظه مکث کرد ...
زل زد توی چشم هام ...
- واسه این ناراحتی و می خوای گریه کنی؟ ...😊
🔸دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده ...😭
با صدای بلند زد زیر خنده ..😄
با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم.
رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت.
🔸 غذا کشید و مشغول خوردن شد ...
یه طوری غذا می خورد که اگه یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه !🙄
یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم.
می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ها! نه؟! چطوری داری قورتش میدی؟🤔
🔸از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت.
🔷گفت خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋😊
- مسخره ام می کنی؟ 😢
- نه به خدا ...
😕😣 چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ...
جدی جدی داشت می خورد!😧
کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ...
🔸گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه.
🔸 قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ...
سریع خودم رو کنترل کردم!
و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود!😞
مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ...
حتی سرش رو بالا نیاورد که منو ببینه.
🔷 مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... 🍳
سرش رو آورد بالا ... با محبت بهم نگاه می کرد ...
- برای بار اول، کارت عالی بود 👌
🔸اول از دست مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... 😞
اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ،برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ...😓
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🦋کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💝