📣📣📣
«من منجی کوچک ام، پس هستم»
#یادداشت_۶۴
⏪ از آن زمانی که رنه دکارت فرانسوی آن جمله مشهورش را بیان کرد که «من می اندیشم، پس هستم»، این جمله با تعبیرات و تغییرات مختلفی بیان شده است. در زمان شاه، آن هنگام که تازه تولید پیکان شروع شده بود، به طنز برخی که صاحب پیکان شده بودند، می گفتند : «من پیکان دارم، پس هستم»، اما اگر امروزه کسی بگوید «من پیکان دارم، پس هستم» با طنز و یا تمسخر به او می گویند : «مطمئن هستی که هستی؟ مطمئنی که وجود داری ؟»
اما همه این جملات بیانگر تمایل به تحقق یک کنش (رفتار) یا نحوه وجود هست که فرد بواسطه آن کنش یا نحوه وجود، «احساس وجود» می کند.
❇️ در روان ما انسان ها گویی میلی است که می خواهد ما بروز و ظهور داشته باشیم. می خواهد ما «احساس وجود» کنیم و بدانیم و بشناسانیم که «من هستم». و برای اینکه به خودمان ثابت شود که «من هستم» ، دست به کارهایی می زنیم که تاییدکننده این باشد که براستی در این جهان هستی «من هستم».
شاید همه کارهایی که می کنیم، درسی که می خوانیم، کنکوری که می دهیم، ادامه تحصیلی که می دهیم، سر کاری که می رویم، پولی که در می آوریم، به مهمانی که می رویم، به مسافرتی که می رویم، سلفی که می گیریم، عکسی که از خود در پروفایل مان می گذاریم، استوری و لایوی که می گذاریم و ... همه و همه برای این باشد که به خودمان و دیگران می گوییم که ببین «من این کارها را می کنم، پس هستم» .
❗️اما براستی ما با این کارهایمان «واقعا هستیم» ؟ نکند در جواب این کارهایمان، مثل جواب حرف همان کسی که در این زمانه بگوید «من پیکان دارم، پس هستم » به طنز و تمسخر بگویند : «مطمئن هستی که هستی؟ مطمئنی که وجود داری ؟»
✅ راستی چه رفتار یا کنشی از ما (doing)، یا چه نحوه ای از بودن ما (being)، باعث می شود که واقعا «وجود داشته باشیم» یا «احساس وجود» کنیم ؟ من از کجا بدانم که «هستم»؟ در جمله «من .... پس هستم» جای نقطه چین ها چه بنویسیم که بعدا به ما نخندند و خودمان هم پشیمان نشویم. چه چیزی می تواند واقعا باعث «احساس وجود» در من شود ؟
⬅️ جمله «من می اندیشم، پس هستم» بیانگر این است که «اندیشه» شاخص «هست بودن» من است. اما فارغ از اینکه بخواهیم نقدی بر این جمله دکارت داشته باشیم، اندیشه تا به عمل در نیاید، نوعی درخودماندگی است. ضمن اینکه چه نوع اندیشه ای می تواند معرف و شاخص «هست بودن» من باشد ؟ آیا هر اندیشه ای ؟
بگذریم، بحث در این زمینه زیاد است.
⁉️ اما واقعا چه چیزی به ما «احساس وجود» می دهد؟ احساسی که باعث می شود از خودمان راضی باشیم.
🔴 اگر به پیش فرض ها و استدلالات این بحث کاری نداشته باشیم، موضوع «نجات» می تواند «احساس وجود» به ما بدهد .
«تقلای وجود» زمانی است که «وجود» به خطر بیفتد و لذا اگر خطری باشد و ما کاری نکنیم، گویی که «نیستیم»، و «تقلای نجات» باعث شکل گیری «حس وجود» در ما می شود. بنابراین «نجات» می تواند «احساس وجود» را در ما زنده کند. مثلا اگر خطری برای خودمان و دیگری باشد و کاری نکنیم، ما را سرزنش خواهند کرد که مگر تو نبودی؟ و یا اینکه حواست کجا بود ؟ ضمن اینکه خودسرزنشی هم خواهیم داشت.
🔶 بنابراین «نجات» و «منجی گری» می تواند «احساس وجود» را در ما زنده کند و شاید زنده بودن ما به «منجی گری» ما باشد. به نجات خودمان و نجات دیگران. وبه میزان تلاش مان در امر نجات، احساس وجود خواهیم کرد.
☪ ما همچنانکه با «منجی گری» خودمان، احساس وجود خواهیم کرد، با هر «منجی» نیز احساس اتحاد خواهیم کرد. بنابراین همه ما در روان مان از انسان های منجی خوشمان خواهد آمد. و شاید به همین دلیل باشد که هم می خواهیم خودمان منجی باشیم و هم منجی ها را تحسین می کنیم و هم منتظر منجی هستیم.
🔔🔔اما یک خطر بزرگی اینجا هست. وقتی گستره مشکلات و خطرها را در سطح وسیع اجتماعی و جهانی نگاهی بیندازیم، و از طرف دیگر به توان منجی گری خودمان نظری بیندازیم، ممکن است یک یأس و ناامیدی به ما دست دهد که آیا می توانیم کاری کنیم ؟
اینجا پاسخی که می توان داد، «منجی گری به قدر توان» است. ما «منجی بزرگ بشریت» و جهان هستی نیستیم، اما می توانیم «منجی های کوچک» باشیم. اول از همه منجی خودمان، سپس خانواده مان و سپس اطراف مان به قدر توان و امکانات مان.
💐💐 کار این دنیا با «منجی بزرگ» سامان می یابد، اما منجی بزرگ تا هزاران «منجی کوچک» نداشته باشد، کاری از پیش نخواهد برد.
منجی بزرگ منتظر منجی های کوچک است. منجی هایی در قد و قواره من و شما. و زمانی ما می توانیم بگوییم که منتظر منجی بزرگ هستیم، که خودمان منجی کوچکی شده باشیم. آن وقت است که اتفاق نیکویی رقم خواهد خورد.
❇️ بنابراین اگر تلاش کنیم که منجی کوچکی شویم و بتوانیم بگوییم که «من یک منجی کوچک ام» آن وقت با اطمینان خاطر و آرامش می توان گفت که «پس هستم».
✍
محمود یزدانی
✅
@shokoofaee